لابد با این تیتر غافلگیر شدهاید! در نکوهش طلاق بسیار شنیدهاید اما این تیتر چهبسا پیشگیرانه باشد. راهی برای گریز از چارهای ناگریز! مثلا زمانهایی در زندگی زناشویی اتفاق میافتد که آنقدر غصهدارتان میکند که به طلاق فکر میکنید. اگر طلاق بگیرید زندگیتان بهتر میشود یا بدتر؟ بچهها چطور با این موضوع برخورد میکنند؟ بهترین زمان برای اینکه به همسرتان بگویید طلاق میخواهید چه موقع است؟
وقتی مشکلی در زندگی زناشوییتان پیش میآید، این افکار و سوالها به ذهنتان هجوم میآورند. گاهیاوقات وقتی آن مشکل حل میشود، فکر طلاق ناخودآگاه از بین میرود.
اما اگر این افکار ناپدید نشدند و بهطور مداوم فکرتان را مشغول کردند چه؟وقتی بهطور مداوم به طلاق و نتایج آن فکر میکنید، باید زندگی و رابطهتان با همسرتان را به خوبی ارزیابی کنید. یک قدم به عقب بروید و ببینید چرا چنین احساسی پیدا کردهاید و چه مدت است که این افکار و احساسات شما را مشغول کرده است؟ آیا چیز خاصی در زندگیتان باعث شده فکر کنید که طلاق تنها راه نجات و تنها تصمیم درست برای شماست؟
خیلیوقتها پیش میآید که فکر میکنید طلاق چارهکار شماست و روز بعدی که از خواب بیدار میشوید همهچیز به نظرتان خوب میآید. پستیوبلندیهایی مثل این باید شما را به این فکر بیندازد که چهچیز برایتان اهمیت دارد و زندگیتان چطور میتواند بهتر یا بدتر شود.
طلاق مسالهای ناگوار است و تصمیم گرفتن برای طلاق را نباید آسان گرفت. فهمیدن اینکه کی وقت طلاق رسیده، کار سختی است.
تصمیم نهایی برای طلاق فقط توسط خودتان گرفته میشود و این شما هستید که باید ببینید میلتان به کدام طرف است. اگر هنوز همسرتان را دوست دارید و میخواهید که زندگیتان درست شود، دست نگهدارید.
ممکن است برای جدایی از همسرتان دلایل قابلتوجیهی داشته باشید اما پرسشنامه زیر به شما کمک میکند تا بدانید این تصمیم درست است یا نه؟
به هریک از سوالات زیر با «درست» و «نادرست» جواب بدهید و در انتها جواب درستی که کارشناسان به این سوالات دادهاند را با پاسخ خودتان مطابقت دهید.
۱- درگیری و مشاجره همیشگی بین شما و همسرتان نشانه این است که از یکدیگر جدا شوید.
۲- شما و همسرتان دیگر هیچ وجهمشترکی در سلایق و عقایدتان با هم ندارید و این موضوع دلیل خوبی برای جدایی است.
۳- در یک ارتباط خوب، بیشتر اختلافنظرها و مشکلات زناشویی به مرور زمان برطرف و حل میشود.
۴- یک ازدواج خوب به این معناست که زن و شوهر تعریف یکسان و مشترکی از عشق داشته باشند.
۵- زن و شوهر از هم جدا میشوند چون دیگر عاشق هم نیستند.
۶- خیانت باعث از بین رفتن رابطه زناشویی نمیشود.
۷- بیشتر افراد در ازدواج دوم موفقتر هستند چون در ازدواج اول تجربههای خوبی به دست آوردهاند.
نظر مشاور درباره مشاجره
این خیلی عجیب است که بیشتر همسران تصور میکنند اختلاف سلیقه و گاه مشاجره نشانه ناموفقبودن یک زندگی زناشویی است اما به عقیده روانشناسان، ارتباطی که در آن هیچ اختلافنظری وجود نداشته باشد، بیشتر از یک رابطه پرجدال در خطر طلاق قرار دارد زیرا شما انسان هستید و به دلیل تفاوت زندگی خانوادگی و فرهنگیتان خصوصیاتی متفاوت از یکدیگر دارید و جروبحث و اختلاف، یک موضوع بسیار طبیعی در رابطه شماست.
شما و همسرتان دیگر هیچ وجهمشترکی در سلایق و عقایدتان با هم ندارید و این موضوع دلیل خوبی برای جدایی است!
گفتن این حقیقت شما را غافلگیر میکند اما بد نیست بدانید تحقیقات کارشناسان نشان داده، زوجهایی که زندگی زناشویی موفقی دارند به هیچوجه خصوصیات و وجهمشترک زیادی با یکدیگر ندارند و حتی سلایق و علاقایشان در تناقض با یکدیگر است اما آن چیزی که ارتباطهای موفق را از ناموفق جدا میکند، نحوه برخورد همسران با اختلافها و ویژگیهای متفاوت همسرانشان است. همسران موفق به خوبی میدانند که شریک آنها نمونه کپیبرداری شده آنها نیست و نباید مثل آینه برای آنها باشند بلکه لازمه یک ازدواج با دوام، احترام گذاشتن به تفاوتهای طرفین و رشد کردن در میان این ۲ دنیای متفاوت است.
در یک ارتباط خوب بیشتر اختلافنظرها و مشکلات زناشویی بهمرور زمان برطرف و حل میشود
شاید تابهحال این خبر به گوشتان نخورده باشد اما کارشناسان در تحقیقاتشان به نتیجهای جالب رسیدهاند که شما را شگفتزده خواهد کرد، هیچ میدانستید که ۶۰درصد اختلافنظرهایی که همسران در طول زندگی مشترک با یکدیگر دارند، غیرقابل حل است؟
اگر قبول ندارید، یک ورق کاغذ بردارید و تمامی بحثهایی که در طول زندگی مشترک با همسرتان داشتهاید را بنویسید، درنهایت شگفتی متوجه میشوید که بیشتر آنها تکراری است و با وجود گذشتن سالیانسال از ارتباطتان هنوز بر سر موضوعی تکراری با همسرتان بحث میکنید اما چیزی که در این بین تغییر میکند، نحوه واکنش ۲ طرف نسبت به آن موضوعات است.
پس اگر فکر میکنید مشکل شما و همسرتان با گذشت زمان حل خواهد شد، مرتکب اشتباه رایج دیگر زوجها شدهاید.
به جای انتظار برای گذشت زمان و برطرفشدن مشکل، نوع واکنش و سازگاریتان را نسبت به اختلافنظر بین خود و همسرتان تغییر دهید.
یک ازدواج خوب به این معناست که زن و شوهر تعریف یکسان و مشترکی از عشق داشته باشند
این نکته را بهخاطر بسپارید که شما و شریک زندگیتان در ۲محیط متفاوت بزرگ شدهاید و به همین خاطر تعریفی که از عشق و محبت دارید با یکدیگر کاملا متفاوت است. ممکن است همسر شما از روی عشق، کاری برایتان انجام دهد و از این طریق علاقهاش را به شما ابراز کند اما شما بهدنبال راهی هستید که همسرتان به روش دلخواه شما عشقش را ابراز کند. فراموش نکنید که نحوه ابراز علاقه و عشق هر انسانی با دیگران متفاوت است و هرگز از همسرتان نخواهید که دیدگاهی مانند شما درمورد عشق و طریقه محبتکردن داشته باشد.
زن و شوهر از هم جدا میشوند چون دیگر عاشق هم نیستند
متاسفانه عدهای تصور میکنند که عشق تنها دلیل ازدواج و ماندن در یک ارتباط است. این عده از افراد ازدواج میکنند چون عاشق شدهاند و بعد بهراحتی از شریکشان جدا میشوند، چون دیگر عاشقش نیستند اما این تصور، یک اشتباه محض است چون عشق یک حس است و زمانی هست و زمانی دیگر نیست. اینکه دیگر مثل روزهای اول آشنایی عاشق همسرتان نیستید و به همین دلیل میخواهید از او جدا شوید، احمقانهترین فرضیهای است که آن را انتخاب کردید. صبر کنید چون عشق دوباره به وجود خواهد آمد و باردیگر غافلگیرتان خواهد کرد.
خیانت باعث از بین رفتن رابطه زناشویی نمیشود
بله، این جمله درست است و اگر یک زن هستید و تنها بهخاطر خیانت همسرتان میخواهید ترکش کنید، لطفا کمی بیشتر فکر کنید. هرچند رویارویی با خیانت و اصلاح ارتباط بعد از آن، کار خیلی سادهای نیست اما اگر واقعا به ارتباطتان علاقهمند هستید ارزش این مبارزه را خواهد داشت و خبر خوب اینکه بیشتر ارتباطهایی که بعد از خیانت دوباره شکل گرفته، موفقتر بوده و همسرانی که بعد از خیانت روابط خود را اصلاح کردند و اعتماد را از نو بین خودشان بهوجود آوردند، ارتباط زناشویی بادوامتری داشتهاند.
بیشتر افراد در ازدواجدوم موفقتر هستند چون در ازدواج اول تجربههای خوبی به دست آوردهاند
برای این موضوع نمیتوان قانونی را درنظر گرفت اما این درست است که بسیاری از افراد در ازدواج دومشان موفقتر هستند چون اشتباهاتی که در ازدواج اول مرتکب شدهاند را در ازدواجدومشان انجام نمیدهند اما باید به خاطر داشته باشید که عشق تنها خامه روی کیک است نه خود کیک و تا زمانی که یاد نگیرید شادی و خوشبختیتان را وابسته به فرد دیگری ندانید، امید موفقیت در ازدواج برایتان وجود ندارد اینکه خودخواهانه به دنبال افرادی باشید که شما را خوشبخت کنند و درصورت برآوردهنشدن این موضوع آنها را ترک کنید، اصلا راه درستی نیست. خوشبختی و آرامش را در خودتان به وجود بیاورید و خودخواهانه دیگران را نخواهید.
پرسش پیش از جدایی
تصمیم بهجدایی گرفتهاید؟ قبل از اینکه تصمیم نهایی را بگیرید به این ٦ پرسش جواب بدهید.
١- آیا هنوز هم احساس مثبتی به همسرتان دارید؟ اگر رابطهتان خشونتآمیز نبوده و هنوز هم محبتی نسبت به هم احساس میکنید، خوب است که بهجای جدایی به بهبود رابطه فکر کنید.
٢- آیا همیشه راهتان از هم جدا بوده؟ اگر همیشه هرکدام از شما بهشیوه خودش زندگی کرده، بعید نیست بودن و نبودن همسرتان فرقی به حالتان نداشته باشد و این رابطه فقط یک نام را یدک بکشد.
٣- آیا طلاق یک تهدید است یا یک تمایل واقعی؟ آیا واقعا میخواهید طلاق بگیرید یا این یک تهدید ناشی از افسردگی، خشم، ناامیدی و احساس شکست است؟
٤- آیا این یک تصمیم احساسی است؟ رفتار و تصمیمهای ما ممکن است کاملا احساسی باشند بدون درنظرگرفتن جنبههای عقلانی. تصمیم شما برای جدایی چگونه است؟
٥- انگیزه شما برای جدایی چیست؟ آیا زندگی با این فرد هویت، شخصیت، اعتبار، آبرو، عزتنفس، آرامش یا سلامت جسمی و روانیتان را تهدید میکند و تلاش شما برای بهبود زندگی خودتان است؟
٦- آیا به اثرات منفی جدایی فکر کردهاید؟ گاهی طلاق فرصتی برای تمامکردن رابطهای اشتباه است اما بعد از جدایی ممکن است شرایطی پیش بیاید که بیشتر احساس خلأ، ناامیدی، افسردگی و شکست کنید. آیا میتوانید با شرایط تازه بهخوبی کنار بیایید؟
7- آیا پشتیبانی اقتصادی- خانوادگی دارید؟
8- برای سرنوشت کودکانتان بعد از طلاق چه تمهیداتی اندیشیده اید؟ شخص خاصی را سراغ دارید که بتواند به اندازه ی شما از او مراقبت کند؟
9- برای رفع نیازهای عاطفی و جنسی خود پس از طلاق چه فکری کرده اید؟! چند درصد افراد مطلقه می توانند دوباره همسری همسن خود انتخاب کنند؟ آیا با فرهنگ ازدواج مجدد در جامعه ی خودمان و پذیرش خانواده ها در این مورد آشنایی دارید؟
منبع :تبیان
اخیرا با یه موج عظیم از اعتیاد به موبایل و بازی ها رایانه ای یا شبکه های اجتماعی در مراکز مشاوره روبرو شده ایم
مسئله این نیست که استفاده از موبایل یا شبکه های مجازی بد یا صرفا بد است و یا ممنوع! مسئله ی اصلی این است که ایا قبل از استفاده از این وسایل روش استفاده ی صحیح از آنها را آموخته ایم یا خیر!!
مادر پدر گرامی!
شما هر وسیله ی گرون قیمتی را که از بازار تهیه می کنید، قبل از اینکه بخواهید بخرید ابتدا از فروشنده می پرسید گارانتی داره یا نه؟ ضمانتش چند ساله هست؟ بادوام هست یا خیر؟ تازه وقتی از این موارد مطمئن شدید اون وسیله را می خرید... بعد نگاه می کنید می بینید یه دفترچه راهنما داره! حتما خودتون را ملزم می دونید که اونو مطالعه کنید تا مبادا اشتباه راه اندازیش کنید یا ازش به صورت اشتباه استفاده کنید!!
مثال موبایل از نظر من در این دوره برای کودکان مثل خرید یه کارد آشپرخونه برای آنهاست! ممکنه خیلی از نوجوان ها برای پوست کندن میوه ازش استفاده کنند اما کودکان چطور؟! آیا همون نوجوانی که برای میوه استفاده می کنه ممکنه به موقع عصبانیت این کارد را پرت کنه به سمت یکی؟!
کوتاه کنم! این روزها خیلی از کودکان ما به کاردهایی که با پنبه سر می برند معتاد شدند!!
از اعتیاد به بازی های رایانه ای و هزینه میلیونی به خاطر اعتیاد به این بازی ها از جمله کلش آف کلنز ( که این کمترین خطره از نظر من) تا اعتیاد به چت با جنس مخالف و یا اعتیاد به تصاویر محرک جنسی یا فیلم های پورن
یک سوال: اصلا تا به حال فکر کردید گوشی ایکه برای سرگرمی به کودکانتان داده اید چه کاربردهای دیگری دارد و آیا فرزند نازنین شما هم در معرض این خطرها هست یا خیر؟!
اگر فرزند دلبندتان به خاطر این برنامه ها دچار بلوغ زودرس شود، می توانید او را در سنین کودکی به ازدواج با جنس مخالف در بیاورید؟! ( این مورد را به عینه در مرکز مشاوره دیده ام! )
چه تمهیداتی برای جلوگیری از این خطرات اندیشیده اید؟!
1* موقعی که می خواهید میانه دعوا را بگیرید مراقب باشید هیچ یک از بچه ها به سبب فرزند اول یا آخر یا وسطی و یا دختر و پسر بودن مورد حمایت خاص واقع نشوند.
2* در موقع مشاجره کودکان نباید از کوره در رفت. اغلب کودکان برای حل واقعی مشکلات و تضادهای خود به کمک والدین نیازمندند. شاید مادر بتواند در زمان دعوا به اتاق کودکان وارد شده با آرامش، کمی در آنجا خود را مشغول سازد. بدین ترتیب بهتر می تواند دریابد که مشکلات در کجا قرار گرفته اند تا بتواند در باره آنها با کودکان خود صحبت کند.
3* به دنبال کشف علل منازعه باشید و سپس سعی کنید همانند یک قاضی بیطرفانه قضاوت نموده و حتی الامکان بین آنان صلح و آشتی برقرار سازید.
4* والدین هرگز به هنگام دعوا به کودک خود پند و اندرز ندهند که آنکه عاقل تر است، تسلیم می شود. چون نه تنها او را برای زندگی واقعی پرورش نمی دهند بلکه یاد می گیرد که همیشه در برابر خواستهای منطقی و غیر منطقی دیگران تسلیم شود. آن کس که دایما باید گذشت و چشم پوشی داشته باشد به یک بخشنده بیچاره تبدیل می شود! راه حل مناسب این است که تضادها و مشکلات باید شناخته شده، بررسی شوند و در صورت امکان حل گردند.
5* در هنگام میانجی گری واقعا سعی کنید تا احساس خشم کودک را بفهمید چرا که اگر یکی از طرفین دعوا حس کند که مادر یا پدر در نقش میانجی حرف او را نمی فهمد و به علت عصبانیتش اهمیتی نمی دهد، میانجی گری مادر (پدر) سودی ندارد و بچه همچنان کینه خود را از برادر یا خواهرش در دل نگاه می دارد تا در یک فرصت مناسب تلافی آن را سر او دربیاورد.
خودتان هم از اینکه در وجود کودکتان احساس خشم را می یابید نگران نشوید. خشم هم یک احساس طبیعی و قابل انتظار از کودک است، درست به همان اندازه که مهر و محبت را از او انتظار داریم.
رشد قوای ذهنی کودک و از جمله حافظه او کمک می کند گذشته ها را هم به خاطر بسپارد باعث می شود کودک اگر رفتار کسی را نپسندد یا مرادش برآورده نشود خشم بگیرد. این احساس هم مثل سایر احساسات کودک کم کم تحت کنترل او در می آید اما در سنین خردسالی معمولاً کودک کنترل زیادی بر آن ندارد.
از این جهت اگر بخواهید به کودک فشار بیاورید تا این احساس را در خود بکشد، او فقط یاد می گیرد آن را پنهان کند، اما از بروز آن به شکلی دیگر و در جایی دیگر نمی تواند مانع شود. از این رو بهتر است برای جلوگیری از ایجاد هر گونه تشویشی در کودک به او بفهمانیم که احساس خصومت چیز بدی نیست و او به علت احساس خصومت بچه بدی نیست حتی بد نیست کودکان خود را از این موضوع آگاه کنیم که ما هم احساسات تلخ و سرکشی داریم ولی کنترلشان می کنیم.
بنابراین در هنگام میانجی گری همیشه به کودک خود بفهمانید که احساسات او را درک می کنید و او را از این بابت که عصبانی شده سرزنش نمی کنید اما در ضمن اجازه نمی دهید خواهر یا برادرش را کتک بزند. با این روش بچه ها یاد می گیرند برای حل اختلافات خود روشهای مسالمت آمیزی پیدا کنند و در عین حال که یک کودک از کتک خوردن مصون می ماند، کودک دیگر هم از عذاب وجدان و احساس گناه که بعد از هر عمل ناپسندی گریبانگیر کودکان می شود خلاصی می یابد.(6)
6* در صورتی که محیط خانواده دور از اختلافات و دعوا و مرافعه های مداوم باشد و روابط موجود بین پدر و مادر بر اصول و مبانی محبّت و صمیمیت مبتنی باشد و والدین در تربیت فرزندان خود توافق نظر داشته باشند و پدر و مادر بدون اعمال تبعیض به تعلیم فرزندان اقدام نمایند و روح صمیمیت و یگانگی در خانواده حکمفرمایی کند، اطمینان داشته باشید که بچه ها با هم دعوا نمی کنند.(7)
7* فرزندانتان را بدون کتک تربیت کنید تا آنها هم، در مشاجرات خشونت و تنبیه را به کار نبرند.
8* والدین باید به بچه ها اجازه بدهند به تنهایی مشکلاتشان را حل کنند و نباید همیشه در مشاجره بچه ها دخالت کنند. مشاجره بین خواهران و برادران یک چیز طبیعی است و بدین ترتیب آنها رفتارهای اجتماعی را می آموزند. آنها یاد می گیرند گاهی باید گذشت کنند و گاهی پافشاری و بعضی وقتها هم، با هم صلح می کنند؛ مطمئنا اگر به توافق نرسند خودشان سراغ والدین می آیند.(8)
9* والدین بهتر است عوارض و عواقب نزاع را برای کودک بازگو نمایند و به او یادآوری کنند برای حل تعارضات و مشکلات با دیگران راه حلهای دیگری به غیر از نزاع وجود دارد.
10* اگر والدین کوشش میزان احساس عزت نفس کودک را افزایش بدهند، میزان نزاع وی با سایر کودکان کاهش معنی داری پیدا می کند.
11* تماشای برخی از فیلمها و برنامه های تلویزیونی احتمال دارد منجر به بالا رفتن میزان نزاع کودکان با یکدیگر شود. لذا بهتر است والدین اجازه تماشای چنین برنامه هایی را به کودکان ندهند و یا در صورت اجازه دادن به تماشای اینگونه برنامه ها به کودکان خود یادآوری کنند که در جهان واقعیت از طریق نزاع کردن نمی توان به اهداف خود رسید.(9)
12* ممکن است کودکان از لحاظ سنی تفاوت زیادی با یکدیگر داشته باشند و یا علایق آنها چنان مختلف باشد که به سختی بتوانند با یکدیگر کنار بیایند. مثلاً فرزند بزرگتر با ذوق و شوق مشغول ساختمان و بناسازی است اما فرزند کوچکتر در سنی است که با لذت به تخریب می پردازد. شاید بتوان گفت: «موقعی که تو هم سن او بودی، همین کارها را می کردی. من فکر می کنم برادر کوچک تو قصد آزار تو را ندارد. فکر می کنم بهتر است او نیم ساعت در راهرو بازی کند تا تو بتوانی در آرامش ساختمانت را بسازی. پس از آن هر دوی شما می توانید با قطارهای چوبی بازی کنید، تو چه فکر می کنی؟»
علل و عوامل مختلفی در دعواهای فرزندان دخالت دارد، در این مقاله سعی شده است این علل و عوامل ریشه یابی و سپس راه حلهای مناسب جهت پایان دادن به دعوای کودکان ارائه شده است.
با وجود تمام کوششهای والدین برای ایجاد یک محیط آرام و باصفا، باز خواهران و برادران از دست همدیگر عصبانی می شوند و با هم دعوا می کنند و بعد هم گله هایشان را پیش والدین می آورند و از آنها می خواهند که قضاوت کنند.
گاه بگومگوهای بچه ها به حدی تکرار می شود که طاقت مادر و پدر را لبریز می کند. در چنین مواقعی توجه داشته باشید که اختلافات بین بچه ها کاملاً طبیعی و در همه خانواده ها هست و گذشته از آن، حل مخالفتهای آشکار شده به مراتب آسان تر از رفع اختلافاتی است که پنهان باقی می ماند و بعدها به شکل دیگری بروز می کند،(1)کودکان سعی می کنند از طریق مشاجره محدوده شخصی خود را شناخته و از آن دفاع کنند. از چنین دیدگاهی نه تنها جدالهای رقابت آمیز بین کودکان معنی دار است، بلکه ضروری نیز هست. کوچولوهای ستیزه جو باید یاد بگیرند که از خود دفاع کرده، خواسته های خود را پیش ببرند، حتی اگر مجبور به تحمل ضربه یا درد باشند.
انسانی که می خواهد در آینده بر روی پاهای خود بایستد و بدون مقاومت زیر چرخها له نشود، می خواهد نیرویی داشته باشد که بتواند آنچه را که منفی است پس زده، هر آنچه را که مثبت است جذب کند، نیاز به جنگجویی در زمان کودکی و سالهای پرتمرین جدال میان خواهران و برادران دارد.
کودکان باید همزمان یاد بگیرند که هر تضادی نباید منجر به جدال شود و عقاید متفاوت می توانند در کنار یکدیگر قرار بگیرند. باید بیاموزند که مصالحه و یافتن راه حل مشترک ممکن است و احترام متقابل امری است ضروری. والدین توجه داشته باشند که قوانین رفتاری مابین انسانها ذاتی نیست، بلکه باید مانند خواندن و نوشتن آموخته شود.(2)
لذا بر والدین است که در فرصتهای مناسب قوانین و مقررات اجتماعی و رعایت حقوق دیگران و دفاع از حق خود را به کودکانشان یاد دهند.
علل دعواهای خواهران و برادران
عوامل مختلفی در دعواهای فرزندان دخالت دارد که عبارتند از:
الف) تبعیض و عدم رعایت عدالت بین فرزندان
پروفسور روان درمانی هورست پتری می گوید: به تجربه ثابت شده که عدالت بین خواهران و برادران نقش مهمی در هماهنگی و انسجام روابط خانوادگی دارد.
وی در کتابی که تحت عنوان «نزاع و عشق خواهران و برادران» نوشته داستانهای قدیمی و تاریخی خانوادگی را بررسی کرده است، خصوصا اختلافات خواهران و برادران را. بعضی از روان شناسان معتقدند که کلاً با به دنیا آمدن فرزند دوم در حقیقت تاج از سر کودک اول برداشته می شود و حسادت و کینه کودک شروع می شود. در حالی که پروفسور پتری معتقد است بین خواهر و برادر محبتی وجود دارد که اگر تبعیضها و دخالتهای والدین نباشد هرگز به مشاجره و زد و خورد جدی منتهی نمی شود. اکثر ما تجربه کرده ایم که در مشاجرات غالبا، فرزند ضعیف تر به والدین پناه می برد و معمولاً آنها طرف ضعیف تر را می گیرند و همین باعث عصبانیت فرزند دیگر می شود و به مشاجره آنها دامن می زند، در این هنگام در فرزند قوی تر احساس خشم و عصبانیت شکل می گیرد (ممکن است حتی ابراز نشود). ظاهرا سکوت برقرار می شود ولی مطمئنا در نوبت بعدی او جبران خواهد کرد. یعنی این مشاجرات با دخالت والدین مرتب تکرار خواهد شد.(3)
پیامبر گرامی اسلام می فرماید: میان فرزندان خود عدالت و مساوات را رعایت نمایید، چنانکه دوست می دارید میان شما در احسان و لطف و محبت رعایت مساوات شود.
ب) عدم توجه والدین به تفاوتهای فردی
به رخ کشیدن مزیت و محاسن یکی از فرزندان به دیگری و عدم رعایت تفاوتهای فردی نیز، احساسات آنان را تحریک و جریحه دار می نماید و درگیریها را به وجود می آورد. قصه حضرت یوسف که در قرآن کریم به تفصیل آمده نمونه روشن و آشکاری است بر اینکه اگر فرزندی به خاطر مزیت و صفت خوبی که دارد توجه بیشتری به وی مبذول گردد آتش حسد فرزندان دیگر برانگیخته خواهد شد و چه بسا فاجعه ای دردناک را به دنبال خواهد آورد.
در روایتی آمده است که امام باقر(ع) می فرمود: به بعضی از فرزندانم محبت و نوازش بیشتر از آنچه استحقاق دارند می کنم به خاطر اینکه ضرری به فرزند دیگرم وارد نسازد همان طور که برادران یوسف نسبت به او حسد بردند و او را در چاه انداختند.
عکس العمل های والدین در قبال دعوای فرزندان
عکس العمل نوع اول:
بعضی از والدین صدای دعوا و فریاد را می شنوند اما اصلاً دخالت نمی کنند. آنها فکر می کنند بچه ها یکدیگر را ادب خواهند کرد و معتقدند آنها باید یاد بگیرند با یکدیگر کنار بیایند.
این گروه از والدین وانمود می کنند که اصلاً چیزی ندیده اند و نشنیده اند. پس از مدتی واقعا هم همه چیز آرام می شود. ممکن است هر دو بالاخره توافق کرده، دوباره با هم سازش پیدا کنند و موضوع مشاجره را فراموش کنند. اما این امکان هم وجود دارد که فرد بزرگتر، قوی تر یا زرنگ تر حرفش را به کرسی بنشاند و حق فرد ضعیف تر، آرام تر، یا کوچکتر را کف دستش گذاشته باشد! در این مورد فرد قوی تر اعمال نفوذ کرده و موفق شده است. اگر این واقعه به امری دایمی تبدیل شود به تدریج فرد قوی تر سلطه جویی خود را امری طبیعی به حساب خواهد آورد. او نخواهد آموخت که باید بحق ضعیف ترها نیز احترام گذاشت. احتمالاً نخواهد توانست عقیده دیگران را بپذیرد.
برعکس کودکی که سر تسلیم فرود آورده، تجربه می کند که قادر نیست از خواسته های به حق خود دفاع کند و انسان می تواند به حق کشی از ضعیف ترها به هدف خود برسد.
او ممکن است همیشه بدون مقاومت تسلیم شده و فردی ترسو و کم جرأت بار بیاید. در این گونه مواقع اگرچه ظاهرا بین کودکان آرامش برقرار شده است اما مشکل آنها در حقیقت رفع نشده است.
عکس العمل نوع دوم:
مادر سراسیمه وارد اتاق کودکان می شود. در یک نگاه می بیند که کتاب جدید پاره شده و روی بدن کودک کوچکتر لکه کبودی دیده می شود.
در این حالت طبیعتا از فرزند کوچکتر جانبداری می کند و گناه را به گردن فرزند
بزرگتر می اندازد، او را سرزنش می کند و چند ضربه به پشت او می زند. شاید مادر از اینکه خشم و عصبانیت خود را بروز داده است، احساس بهتری داشته باشد. او به طور مشخص در مشاجره دو کودک مداخله کرده است، ولی خصومت موجود بین آن دو نه تنها ملایم تر نشده بلکه شدیدتر نیز گردیده است!
فرزند بزرگتر احساس می کند که تحقیر شده و به ناحق با او رفتار شده است. اگرچه مادر از او قوی تر است، ولی او هم از فرزند کوچکتر قوی تر است! او بالاخره فرصتی خواهد یافت که این موضوع را بر سر برادر کوچکتر تلافی کند! زیرا او دعوا را شروع کرده بود و با فریاد کشیدن، مادر را باخبر ساخته بود بنابراین او مقصر است. کودک کوچکتر برعکس احساس خواهد کرد که اگرچه از برادر بزرگتر ضعیف تر است، ولی هر بار که چیزی مطابق میلش نیست می تواند فریاد بزند و مادر را به کمک بطلبد تا برادر بزرگتر را تنبیه کند! او از گریه به عنوان اسلحه ای استفاده خواهد کرد تا بر اطرافیان خود تسلط پیدا کند. او از این طریق با موفقیت، مادر و برادر را در مقابل هم قرار می دهد، در حالی که نخواهد آموخت که آزار و تنبیه فرد قوی تر مجازاتی نیز به دنبال خواهد داشت. در این حالت دخالت مادر، کودکان را به یکدیگر نزدیک نکرده است، بلکه آنها را از هم دور ساخته است. اگر غالبا چنین
شرایطی تکرار شود، کودکان نسبت به یکدیگر بی رغبت شده، به سختی می توانند با هم بازی کنند، کار مشترکی انجام دهند و به طور کلی در کنار هم قرار بگیرند. در این میان رابطه مابین برادر و خواهر و همچنین رابطه آنها با والدین هر روز تیره تر خواهد شد.
عکس العمل نوع سوم:
مادر به طرف اتاق بچه ها می رود و فریاد می کشد: «دیگر حوصله ام از مشاجره دایم شما سررفته. دیگر حاضر نیستم شاهد آن باشم. بس کنید، امروز ظهر به هیچ کدامتان بستنی نخواهم داد و اجازه تلویزیون تماشا کردن هم ندارید. آن وقت می فهمید که نباید با هم دعوا کنید.»
درِ اتاق بسته می شود، کودکان واقعا جا خورده اند، اما مشکل آنها حل نشده است. هر یک از آنها خود را محق و دیگری را مقصر می داند. «تقصیر توست که به من بستنی نمی دهند! به خاطر حماقت توست که من نمی توانم تلویزیون تماشا کنم!» و دوباره جدال دیگری شروع می شود. تصمیمی که مادر گرفته در واقع مشاجره جدیدی را پایه ریزی کرده و بر مشکل آنان افزوده است.
عکس العمل نوع چهارم:
مادر به اتاق کودکان می رود و سؤال می کند: «چرا دوباره شروع به دعوا کرده اید؟ دیگر بس است! با هم سازش کنید.» او اگرچه عدم رضایت خود را ابراز داشته است، اما برای حل مشکل قدمی برنداشته است. پس از چند دقیقه جدال از سر گرفته می شود. این بازی آنقدر ادامه پیدا می کند تا بالاخره صبر و تحمل مادر به سر می آید و عصبانی می شود در این حالت است که تصمیمات مادر جنبه تربیتی و منطقی نخواهد داشت و به عکس رفتار مادر اثر سوء تربیتی بر فرزندان خواهد گذاشت.
پرسیدم بهترین راه تربیت کردن چیست؟
گفت: فرزند خود را مثل فرزند همسایه بزرگ من!
گفتم: چطور؟!
گفت: وقتی فرزند همسایه در خانه ی تو مهمان است به او احترام میگذاری، حالش را می پرسی، وقتی از مدرسه برگشت ابتدا سراغ کیف و نمرات او نمی روی.
در رابطه با نوع غذا نظرش را می پرسی، در رابطه با زمان خوابیدن ازش سوال میکنی . نظر او را در خیلی از مواقع جویا می شوی.
نزد او با همسرت دعوا نمی کنی!
بدان که فرزند تو و فرزند همسایه هردو در خانه تو میهمان هستند. یکی چند روز و آن دیگری چند سال.
فقط کافی است بدانی احترام، احترام می آفریند نه احساس مالکیت
پروفسور حسابی