فرزندپروری شیرین

شیرین ترین لحظات عمر یه پدر و مادر، دیدن خنده های بچه شونه، اما گاهی با یه ناراحتی شیرینی ها رو به کام خودشون تلخ می کنند! امان از روزی که مادر و پدر دیگه فرصت جبران نداشته باشند! تقدیم به پدر و مادرهای عاشق و فرزندان شیرینی که آرزوی لبخند بر لبانشان ماند

فرزندپروری شیرین

شیرین ترین لحظات عمر یه پدر و مادر، دیدن خنده های بچه شونه، اما گاهی با یه ناراحتی شیرینی ها رو به کام خودشون تلخ می کنند! امان از روزی که مادر و پدر دیگه فرصت جبران نداشته باشند! تقدیم به پدر و مادرهای عاشق و فرزندان شیرینی که آرزوی لبخند بر لبانشان ماند

فرزند لجباز خودم را عاشق خودم کردم

مدتها بود از اینکه فرزندم از من حرف شنوی نداره و مدام میخواد حرف خودشو به کرسی بشونه ناراحت بودم. تقریبا دیگه با هم طوری شده بودیم که از هم فراری بودیم. مدام دوست داشت بره خونه مامان بزرگش و اونجا بمونه

این اواخر دیگه از من متنفر شده بود، همش شروع می کرد به داد و هوار و فریاد که " الهی بمیری" " دیگه نمیخوام ببینمت"


ترس ورم داشته بود مدام با خودم می گفتم مگه من چیکار می کنم که این بچه اینجوری میکنه؟!!؟ چیزی نبوده که براش نخرم! غذایی نبوده که بخواد و براش نپزم!!! کم کم به این نتیجه رسیده بودم که انگار بچه ی من غیر نرمال هست!

به هرکی هم که می گفتم ، می گفتن کم محلی کن خوب میشه! اما من تحملشو نداشتم!

بازم موقع خرابکاری و بی نظمی سرش داد میزدم. بازی که می کرد، دوست داشت داد بزنه، وسایل خودشو دور و بر پرت کنه و بی هوا بزاره بره

مگه میشد با این بچه کنار بیای؟!!؟


تا اینکه خانم مشاور تو مدرسه هم گفت : خانم در اولین گام قوانین منزل را مو به مو بنویسید +با کودکتون رابطه ی مثبت برقرار کنید. روزانه 20 دقیقه رابطه ی دوستانه ی مثبت: باهمدیگه بشینید و حرف بزنید. درمورد خاطرات کودکی تون، اوضاع روزگار، وضعیت مدرسه، دوستانش و... فقط و فقط رابطه ی مثبت ( تحقیر، توهین، تمسخر، تهمت، تهدید، سرزنش و مقایسه کردن ممنوع)

رابطه ی دوستانه مثل دوتا دوست صمیمی بعد از یه رابطه ی صمیمانه قوانین را بهش بدین و بگین اینها قوانین خونه است. بیا بشینیم بخونیم و ببینم چه جورین؟! با کدوم موافقی و با کدوم مخالف؟! ما تو را دوست داریم و نمیخواهیم به تو فشار بیاریم اما خونه هم مثل هرجایی یه سری قوانین داره که لازمه اجرا بشه تا پدر و مادر هم برای رفاه شما دلگرم باشند

خلاصه قوانین را با دخترم تنظیم کردیم، هرکدومم که براش سخت بود پرسیدم نظر تو چیه و اونو آسان تر کردم تا همه ی قوانین عملی بشن

بعد از اون گفتم بیا یه برگ ضمانت اجرایی درست کنیم برای اجرای قوانین


قرارداد بستیم با دخترم که اگه اون این قوانین را اجرا کنه ماهم درمورد کارهای مورد علاقش کوتاهی نمی کنیم


همه ی کارهای مورد علاقشو هم نوشتیم و قرار شد دو به دو معامله کنیم 

تلویزیون در ازای انجام تکالیف

بازی با کامپیوتر در ازای مرتب بودن اتاقش

مهمونی پایان هفته درقبال رفتار نیک با برادر کوچکترش و دوری از حسادت

پارک در قبال پیشرفت تحصیلی و نمرات خیلی خوب هر هفته

و...

شرایط بازی و مهمونی را هم براش گفتم


همه ی این مسائل را مو ب مو مثل قرارداد نوشتیم و امضاء کردیم


کم کم احساس می کردم یک نظم واقعی تو خونم ایجاد شده، منم دیگه کمتر غر میزدم، کمتر سرزنشش می کردم و اعصابم داغون. رابطه ی دوستامون واقعا داره عاشقانه میشه.

دخترمم دیگه با آرامش من از خیلی از تفریحاتش میگذشت و اگه کاری داشتم بهم کمک می کرد

باورم نمی شه!!! 

روزی 20 دقیقه رابطه ی مثبت با کودک مثل عصای معجزه گر عمل کرد

باور کردنی نبود!!! گوش دادن به کودک، احترام و اعتماد به توانایی هاش، و درمیون گذاشتن انتظاراتش با من باعث شده بود اونم به انتظارات من توجه کنه و نزاره که ناراحت بشم


اینجا بود که تازه فهمیدم با انتقادهای پی در پی ، سرزنش ها و مقایسه کردن هام چقدر به کودکم آسیب زده بودم

 یه دفعه ای یاد یه مثال افتادم" گر صبر کنی ، ز غوره حلوا سازی"


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد