فرزندپروری شیرین

شیرین ترین لحظات عمر یه پدر و مادر، دیدن خنده های بچه شونه، اما گاهی با یه ناراحتی شیرینی ها رو به کام خودشون تلخ می کنند! امان از روزی که مادر و پدر دیگه فرصت جبران نداشته باشند! تقدیم به پدر و مادرهای عاشق و فرزندان شیرینی که آرزوی لبخند بر لبانشان ماند

فرزندپروری شیرین

شیرین ترین لحظات عمر یه پدر و مادر، دیدن خنده های بچه شونه، اما گاهی با یه ناراحتی شیرینی ها رو به کام خودشون تلخ می کنند! امان از روزی که مادر و پدر دیگه فرصت جبران نداشته باشند! تقدیم به پدر و مادرهای عاشق و فرزندان شیرینی که آرزوی لبخند بر لبانشان ماند

شکست عشقی

شکست در عشق و ناکامی در رسیدن به معشوق احساس بسیار بدی را در فرد ایجاد می کند که باعث سرشکستگی و احساسات منفی می شود و به گونه ای فرد را افسرده و ناراحت می کند که از زندگی و همه چیز بیزار است و حال و حوصله ی کاری را ندارد.اگر شکست خورده اید و می خواهید این ناکامی عشقی را برای همیشه به فراموشی بسپارید با ما همراه باشید ما روش های فراموش کردن عشق قبلی و شروع یک زندی جدید را برای شما بیان می کنیم….


1- قبول کنید که همه چیز تمام شده است
در این برهه که مدتی است رابطه شما تمام شده است، پذیرش واقعیت برای شما راحت تر است. اولین قدم به سمت آینده ای روشن و مثبت این است که قبول کنید عشق تان را از دست داده اید. به واقع همانند تمامی درمان های روانشناختی، اولین قدم جهت بهبود، پذیرش مشکل است.
2- مواظب باشید که عشق به نفرت تبدیل نشود
بعد از مدت کوتاهی وارد مرحله نفرت می شوید و فقط دوست دارید فریاد بزنید تا احساسات خود را خالی کنید، به شدت از همه چیز خشمگین هستید و هر قدر فرایند جدایی بیشتر طول بکشد، این خشم بیشتر خواهد شد. هم از خودتان عصبانی هستید هم از معشوق قبلی تان؛ اما بعد از مدتی به این نتیجه خواهید رسید که این جدایی اجتناب ناپذیر بوده است.
در واقع این خشم و غلیان احساسات خیلی طولانی نخواهد بود. سعی کنید کارهای مثبت انجام دهید تا از آنها انرژی بگیرید. سعی نکنید نفرت را جایگزین عشق کنید چون خود همین نفرت در شما احساسات متناقضی را به وجود می آورد که می تواند برایتان دردسرساز شود.
3- خاطرات را دور بریزید
تمام چیزهایی که ممکن است شما را به یاد معشوق بیندازد را دور بریزید، مثل آهنگ ها، و وسیله ها. در این زمان باید از هر چیزی که برایتان یادآور خاطره ای است دوری کنید، حتی چیزهایی وجود دارند که به طور ناخودآگاه وقایع گذشته را به شما یادآوری می کنند، باید حواستان به آنها هم باشد. یک جعبه دستتان بگیرید و در اتاق بچرخید و هر چه را احتمال می دهید شما را به یاد او بیندازد در آن بگذارید حتی اگر خیلی کوچک باشد. بعد این جعبه را تا جایی که می توانید از خود دور کنید.
4- بر ویژگی های مثبت خود تمرکز کنید
در این برهه به احتمال زیاد نظر مثبتی نسبت به خود ندارید و دائما در مورد خود منفی صحبت می کنید و شاید خود را لایق زندگی ندانید اما مطمئنا شما همچنان فرد ارزشمندی هستید که دارای ویژگی های مثبت فراوانی است اما شرایط شما قدرت دیدن این توانایی های مثبت را از شما گرفته است.
پس بهتر است در گوشه ای بنشینید و لیستی از ویژگی های مثبت خود تهیه کنید؛ ویژگی هایی که قبل از عاشق شدن شما وجود داشت و همچنان نیز وجود دارد. با این کار دید مثبتی به خود پیدا خواهید کرد و خود را سزاوار دوباره زیستن خواهید دانست.
بعد از اینکه از دست احساسات منفی رها شدید، می توانید به رابطه گذشته خودبه عنوان یک تجربه آموزنده بنگرید. در مورد علت جدایی و اینکه چه چیزی در نهایت باعث ناسازگاری شما شد بیندیشید. با اجرای این مرحله مطمئن خواهید شد که دیگر اشتباهات گذشته که در انتها منجر به جدایی خواهد شد را در رابطه جدیدتان تکرار نخواهید کرد
5- از پیشگویی خودکامبخش بپرهیزید
بسیاری از افرادی که در عشق ناکام می شوند، باور دارند که دیگر عشق را تجربه نخواهند کرد و شخص دیگری آنها را دوست نخواهد داشت. جالب آنکه گاهی اوقات این باور به وقوع می پیوندد زیرا این افراد از پیشگویی خودکام بخش استفاده کرده اند. این اصطلاح روانشناسی بدین معنا است که مسئله و تفکری واقعیت می یابد، چون فرد انتظار واقعیتش را داشته و به گونه ای رفتار می کند که باعث اتفاق افتادن آن می شود.
شما و همه انسان ها لیاقت دوست داشته شدن و عاشق شدن را دارید اما هر قدر فردی بیشتر بگوید: «من هرگز عشقی نخواهم یافت» احتمال وقوع چنین انتظاری افزایش می یابد؛ زیرا مثلا کمتر وارد گروه های اجتماعی می شود؛ برخورد دیگران را بیشتر کینه جویانه برداشت می کند، روابط سردتر با دیگران برقرار می کند؛ از کوچکترین رفتاری، فاجعه می سازد اما به طور متضاد، هر اندازه افق دیدگاه کسی روشن تر باشد، مثلا بگوید: «من چنان آدم شاداب و باطراوتی هستم که حتما همدمی پیدا خواهم کرد.» پیشگویی آینده عشقی او نیز روشن تر خواهد بود.
6- از اشتباهات خود عبرت بگیرید
بعد از اینکه از دست احساسات منفی رها شدید، می توانید به رابطه گذشته خود به عنوان یک تجربه آموزنده بنگرید. در مورد علت جدایی و اینکه چه چیزی در نهایت باعث ناسازگاری شما شد بیندیشید. با اجرای این مرحله مطمئن خواهید شد که دیگر اشتباهات گذشته که در انتها منجر به جدایی خواهد شد را در رابطه جدیدتان تکرار نخواهید کرد.
7- به خودتان زمان دهید
گذشت زمان سبب می شود بتوانید منطقی تر در مورد گذشته خود بیندیشید. به قول سعدی:
سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل – بیرون نمی توان کرد الا به روزگاران
توصیه هایی که باید جدی بگیرید:
1.برای بهتر کنار آمدن با قضیه، سعی کنید نگرانی ها، احساسات ضد و نقیض و غم هایتان را بنویسید. بی پرده بنویسید و نوشته هایتان را دور بریزید. تنها آن بخشی از نوشته ها باید نگه داشته شوند که در آنها به شکلی منطقی درباره دلایل این شکست، تقصیرات دو طرف، مشکلات موجود و غیرقابل حل و تاثیرات این مشکلات در دراز مدت نوشته اید.
2.به مکان هایی که از آنها خاطره دارید نروید. نمک به زخم خود نپاشید و سعی نکنید با هر بهانه ای به یاد این رابطه تمام شده بیفتید.
3.موسیقی غمگین، فیلم های رمانتیک و کتاب های عاشقانه ممنوع اند. حداقل تا زمانی که هنوز خودتان را پیدا نکرده اید و داغی این عشق شکست خورده برایتان کم نشده است.
4.در جمع، وقتی سوالی از دلایل شکست عاطفی تان پرسیده می شود، بدون شرم و با خونسردی توضیح دهید. سفره دلتان را برای همه باز نکنید و چهره یک آدم مظلوم درد کشیده و جفا دیده را به خود نگیرید. جلب ترحم فقط باعث می شود دیرتر قد راست کنید و از این مشکل بیرون بیایید.
5.درهای قلبتان را به روی دیگران نبندید. دنیا تمام نشده و اگر این رابطه به پایان رسیده، ممکن است یک رابطه کامل تر، کم تنش تر و منطقی تر در انتظار شما باشد. عشق اول یک افسانه است. عشق هرگز نمی میرد هم همین طور. پس برای آدم های اطرافتان نبندید!!

دکتر توانا بورد تخصصی اعصاب و روان



تنها راه شاد زیستن

دوست خوب من سلام؛

یادت باشه امروز به خودی خود پرانرژی نمیشه. انرژی رو تو باید به خودت و لحظه های زندگیت تزریق کنی و اولین قدم اینه که منتظر یک اتفاق خاص نباشی. باید یاد بگیری بهانه های شاد بودن و پرانرژی شدنت رو از داشته ها و موجودی الان خودت پیدا کنی.

روزهای کم انرژی مال کسانیه که شادمانی شون رو وابسته به یک اتفاق خاص کردن. اونایی که منتظرن با حل مسایل شون یا رسیدن به آرزوهاشون، شاد و پرانرژی بشن.

اگه تو از این دسته از آدما باشی، لحظه لحظه های زندگیت رو که هنوز به حل مشکلاتت منجر نشده و به آرزوهات نرسیدی، برای خودت تلخ و ناگوار کردی و اگه اون مسایلی که منتظر حل اونا هستی هیچ وقت حل نشه و آرزوهایی که علاقه مند به تحقق اونها هستی هیچ وقت اتفاق نیفته یعنی اینکه یه عمر رو با غصه و ناراحتی سپری کردی.

متأسفانه توی دنیای ما یکی منتظره دعاها و نذر و نیازهاش واسه بچه دار شدن اجابت بشه تا شاد بشه، 
یکی دیگه منتظر تا با قبولی در کنکور و رشته ی مورد علاقه اش انرژی بگیره. 
یکی آرزو می کنه درآمدش چند برابر بشه تا شادی و نشاط بالایی را تجربه کنه، 
یکی منتظر یه خواستگار خوب براش بیاد و ازدواج کنه تا حالش خوب بشه 
یکی هم منتظر شریک زندگیش، بهش اظهار عشق و علاقه کنه تا انرژی بگیره. 
همه اینها در واقع همون افرادی هستن که مهارت شادزیستن رو بلد نیستن. 
البته این خیلی هم خوبه که شما دوست داشته باشین مشکل تون رو حل کنین و به آرزوهاتون برسین اما یادتون باشه اون چیزی که بده و نمیذاره تا شما روزهای شاد و پرانرژی رو تجربه کنین اینه که حال خوب تون رو وابسته به اون اتفاق ها کنین.

روزهای پر انرژی مال اونهاییه که به داشته های الان و اکنون خودشون خشنودند.
به هیچ چیز و هیچ کس و هیچ اتفاقی وابسته نباش. به داشته های اینجا و اکنون خود نگاه کن که برای خیلی ها آرزوهای اونجا و فرداست. اینجوریه که می تونی روزهای پرانرژی و شادی رو تجربه کنی.

با آرزوی روزهای پرانرژی برای همتون

ویتامین های عشق برای ادامه زندگی

ویتامین اول:

عشق و حمایت خداوند (از تشکیل جنین تا تولد)

اولین تجربهٔ ما از زندگی، دوران رشد در شکم ماد راست. برای بسیاری از افراد، دوران جنینی، تجربهای ملکوتی است. رابطهٔ مادر با خداوند نیز دارای اهمیت است. اگر مادر احساس کند که همهٔ وظیفهها بهعهدهٔ او است، در آن صورت، این عقیده یا پیام غیرروحانی به فرزند نیز منتقل میشود. هتر است مادران در این دوران، کتابهای معنوی و روحیهبخش مطالعه کنند و بدانند نیروی بزرگی، حامی آنان است.

ویتامین دوم:

عشق و حمایت پدر و مادر (تولد تا هفتسالگی)

کمبود این ویتامین، باعث میشود که احساس تردید، بیکفایتی و بیارزش بودن، ما را از زندگی عقب بیندازد. از زمان تولد و نوزادی تا حدود هفتسالگی، رشد ما در حالتی شبیه به رؤیا سپری میشود. در این مرحله، در سایهٔ حمایت و مهربانی پدر و مادر، رشد کرده و عشق بیقید و شرط را تجربه میکنیم.

ویتامین سوم:

عشق و حمایت دوستان و تفریحهای سالم (هفت تا چهاردهسالگی)

گاهی افراد نمیدانند که چرا دوستان زیادی ندارند. علتش این است که هرگز دوستیابی را نیاموختهاند. برای داشتن این عشق، دوستیهای قدیمی را تقویت کرده و در صورت لزوم، دوستیهای جدید را ایجاد میکنیم.

ویتامین چهارم:

عشق همکاران و کسانیکه هدف مشابه دارند (چهارده تا بیست و یک سالگی)

برای بهدست آوردن این عشق، بهتر است در باشگاه یا گروه خاصی عضو و در فعالیتهای مذهبی گروهی شرکت کنیم. اعتمادبهنفس از عزتنفس افراد در این دوره بهوجود میآید. گروههای دوستی قوی در این زمان تشکیل میشوند.

ویتامین پنجم:

عشق به خویش (بیست و یک تا بیست و هشت سالگی)

اگر این عشق را نداشته باشیم، ممکن است با اعتیاد، به خود آسیب برسانیم یا بخواهیم در این زمان، عشق به خود را از دیگری کتابی کنیم و تن به ازدواجهای ناهماهنگ دهیم، برای دوست داشتن خویش، روی چند دقیقه را صرف رسیدگی به خواستههای شخصی خود کنید.

ویتامین ششم:

عشق به ارتباط، مشارکت و رابطههای عاشقانه (بیست و هشت تا سی و پنج سالگی)

در این عشق، اطمینان مییابید که با کسی در چیزی یا چیزهائی شریک هستید. در بیشتر موارد، این نیاز از طریق رابطههای مسئولانه و محبتآمیز زناشوئی تأمین میشود. برای افزایش صمیمیت، بیشتر مردم باید به مدت طولانی با یکدیگر رابطههای عاشقانه داشته باشند.

ویتامین هفتم:

عشق و حمایت نسبت به وابستگان (سی و پنج تا چهل و دو سالگی)

این عشق و حمایت بدون قید و شرط، رابطهٔ خاص میان مادر و پدر و فرزندان است. این عشق خاص (مراقبت از فرزندان و نوهها) که ما را به مرحلهٔ ایثار میرساند تا به خاطر دیگران از آنچه خود دوست داریم، چشم بپوشیم، لذت و شادی خاصی دارد.

ویتامین هشتم:

عشق و ادای دین نسبت به جامعه (چهل و دو تا چهل و نه سالگی)

کمک به آبادی و زیبائی جائی که در آن زندگی میکنیم بهصورت داوطلبانه، هر طرحی که برای کمک به تنگدستان، مدرسهها، کتابخانهها، محیط زیست و مانند آن باشد، در این مرحلهٔ زندگی لازم است. در اصل، نعمتهائی را که در زندگی دریافت کردهایم، با دیگران تقسیم میکنیم و بر اثر این سخاوت و جوانمردی، روحمان گسترش مییابد.

ویتامین نهم:

عشق و ادای دین نسبت به جهان (چهل و نه تا پنجاه و شش سالگی)

در این مرحله، لازم است که افق دید خود را وسیعتر سازیم و مرزهای جامعه، نژاد و فرهنگ را درهم شکنیم. در این مرحله، هنگام همدلی و مشارکت با کسانی است که تاریخ و سنتهای متفاوتی دارند در این دوران، سفر و جهانگردی، سیر آفاق و انفس هم مناسب است. در این زمان، عشق دادن به جهان از هر طریقی که در توان ما است، بخشهای تازهای از وجود ما را جلوهگر میسازد و ما را جوان نگه میدارد.

ویتامین دهم:

عشق و خدمت به خداوند (پنجاه و شش سالگی به بعد ... )

هنگامیکه پا به این جهان میگذاریم، مراقبت از ما بهعهده خداوند است. کم کم رشد میکنیم و از دانش، سرشار میشویم. در این مرحله من، تو، او و ما همه در نیروی الهی ذوب میشویم. زندگی، رودخانهای میشود سرشار از نور و عشق خدائی که به آرامی جریان مییابد و لحظه به لحظه فزونی میگیرد.

تمامی این ۱۰ ویتامین عشق، موفقیتهای درونی و بیرونی ما را فراهم میکنند، به شرط آنکه در طول زندگی، به هر ۱۰ مورد توجه داشته باشیم و به آنها رسیدگی کنیم و در هر دورهای از زندگی، زمان بیشتر یا انرژی بالاتری را صرف مخزن خاص همان مقطع کنیم. با استفاده از این مخزنها و ویتامینهای عشق، آنچه را که دوست میداریم، بهدست میآوریم و آنچه را که داریم، دوست میداریم.


منبع: کانون ان ال پی ایران

آیا میدانید عشق بهترین سوخت موتور حرکت انسان است؟


مسئلهٔ واقعی زندگی تنها این نیست که آنچه را دوست میدارید، بهدست آورید؛ بلکه این است که داشتههای خود را همچنان دوست بدارید. خیلیها آموختهاند که چگونه به خواستههای خود برسند، اما دیگر از آنچه بهدست میآورند، لذت نمیبرند. آنچه به دست میآورند، هرگز کافی نیست، همیشه احساس میکنند که گوئی کمبودی دارند از خودشان، سلامتیشان، روابطشان و کارشان رضایت ندارند. همیشه چیزی هست که آرامش فکرشان را بر هم میزند. از سوی دیگر، کسانی هم وجود درند که به آنچه هستند، هر کاری که میکنند و به هر آنچه که دارند، قانع هستند و نمیدانند که میتوانند به چیزهای دیگری که میخواهند، دست یابند. دریچهٔ دلشان به زندگی باز است، ولی نمیدانند چگونه رؤیاهای خود را عملی کنند. بیشتر مردم در جائی میان این دو حد افراط و تفریط قرار دارند.


حال این سؤال در ذهن برخی بهوجود میآید که وقتی شاد نیستیم، چگونه میتوانیم شادی درونی را بجوئیم؟

پاسخ این سؤال، مطلبی است که در ادامه ذکر میگردد.

ممکن است اتومبیل شما خوب کار کند، اما اگر بنزین نداشته باشد، نمیتوانید با آن به جائی بروید عشق، شبیه سوخت موتور است و اگر به ما نرسد، موتورمان خودبهخود از کار میافتد.

چراغ برق ممکن است سالم باشد، ولی اگر برق قطع شود، چراغ دیگر نور نمیدهد. عشق بهمنزلهٔ نیروی برق است و به کمک آن میتوانیم با خویشتن واقعی خود ارتباط برقرار کنیم، عشق مورد نیاز، در حکم کلید برق است که وقتی آن را بزنیم، چراغ روشن میشود. سیمکشی ما سالم است فقط باید برق را وصل کنیم.

هنگامیکه دریچههای دل بسته باشد و ذهن به شادمانی را در جای نادرست جستوجو کند، نمیتوانیم به موفقیت درونی دست یابیم. بهتر است یاد بگیریم که نیازهای عشقی خود را بهصورت تفکیکشده، بشناسیم و آنگاه دریچهٔ دل را به ویتامینهای مختلف عشق بگشائیم تا بتوانیم با خویشتن درونی ارتباط برقرار کنیم.

ما ده نوع نیاز عشقی و یا ویتامین عشق داریم. برای رسیدن به موفقیت فردی به هر یک از این ویتامینها نیازمندیم. برای اینکه خویشتن حقیقی خود را حس کنیم و بشناسیم، باید دل را آماده دریافت هر یک از این ویتامینها سازیم.

اگر بخواهیم زندگی غنی و سرشار از رضایت داشته باشیم، به همه این ده نوع ویتامین نیاز خواهیم داشت. اگر از زندگی خود ناراضی هستید (نرسیدن به موفقیت درونی) یا اینکه به خواستههای خود نمیرسید (نرسیدن به موفقیت بیرونی)، علت اصلی آن، این است که این نیازها تأمین نشده است.


در ادامه ویتامین های عشق برای ادامه ی زندگی را ذکر خواهیم کرد