کاوش در اندام جنسی و لذت از تحریک آن به صورت گهگاه رفتاری طبیعی در برخی از کودکان دیده می شود. قریب به یک سوم کودکان وقتی مشغول کاوش درباره اندام خویش هستند پدیده خودارضایی را کشف میکنند و گاهی این عمل را ادامه میدهند چون احساس خوبی نسبت به آن پیدا میکنند. این کار برایشان احساس جالب و لذت بخشی به همراه دارد، و گاهی هم برای کاهش اضطراب یا به خواب رفتن به این عمل می پردازند.
در کل می توان گفت بسیاری از کودکان دارای حیات جنسی هستند، گاهی آن را آشکار می کنند. از آن بابت که هنوز به زشتی و قبح مسئله آگاه نیستند و زمانی هم در خفا بدان سرگرمند و این هنگامی است که کسی را مانع خود ببینند.
با وجود آنکه از زمان تولد تا بلوغ ، تغییرات زیادی در رشد جنسی - جسمی وجود ندارد ، اما رشد روانی - جنسی از همان نوزادی آغاز می شود.
عوامل بسیاری در ایجاد رفتار کاوش در اندام جنسی دخالت دارند که ما در ذیل به شرح و بررسی مختصر یکایک آنها می پردازیم:
تنها راه خلاص شدن از بیماری افسردگی، داروی ضد افسردگی پروزاک نیست بلکه میکروب های خاک هم این خاصیت را دارا می باشند و دارای ویژگی بسیار عالی بر روی مغز بوده و هیچ گونه عوارض شیمیایی یا وابستگی دارویی هم ندارند. دانشمندان دریافته اند که خاک، اثرات قابل توجهی بروی سلامتی و خوشحالی انسان دارد.
درمان های طبیعی و سنتی برای قرن های زیادی وجود داشته است و همیشه در درمان بیماری های جسمی و روانی نتایج بسیار خوبی داشته است. شفاگرهای باستانی بسادگی این روشها را استفاده می کردند بدون اینکه بدانند که این روشها چگونه عمل می کنند. امروزه دانشمندان موارد زیادی از این روشها و چگونگی مکانیسم عملکرد آنها را پیدا کردند. در این راستا دانشمندان امروزه دریافته اند که بین میکروب های خاک و سلامتی انسان، ارتباط خوبی وجود دارد.
1* موقعی که می خواهید میانه دعوا را بگیرید مراقب باشید هیچ یک از بچه ها به سبب فرزند اول یا آخر یا وسطی و یا دختر و پسر بودن مورد حمایت خاص واقع نشوند.
2* در موقع مشاجره کودکان نباید از کوره در رفت. اغلب کودکان برای حل واقعی مشکلات و تضادهای خود به کمک والدین نیازمندند. شاید مادر بتواند در زمان دعوا به اتاق کودکان وارد شده با آرامش، کمی در آنجا خود را مشغول سازد. بدین ترتیب بهتر می تواند دریابد که مشکلات در کجا قرار گرفته اند تا بتواند در باره آنها با کودکان خود صحبت کند.
3* به دنبال کشف علل منازعه باشید و سپس سعی کنید همانند یک قاضی بیطرفانه قضاوت نموده و حتی الامکان بین آنان صلح و آشتی برقرار سازید.
4* والدین هرگز به هنگام دعوا به کودک خود پند و اندرز ندهند که آنکه عاقل تر است، تسلیم می شود. چون نه تنها او را برای زندگی واقعی پرورش نمی دهند بلکه یاد می گیرد که همیشه در برابر خواستهای منطقی و غیر منطقی دیگران تسلیم شود. آن کس که دایما باید گذشت و چشم پوشی داشته باشد به یک بخشنده بیچاره تبدیل می شود! راه حل مناسب این است که تضادها و مشکلات باید شناخته شده، بررسی شوند و در صورت امکان حل گردند.
5* در هنگام میانجی گری واقعا سعی کنید تا احساس خشم کودک را بفهمید چرا که اگر یکی از طرفین دعوا حس کند که مادر یا پدر در نقش میانجی حرف او را نمی فهمد و به علت عصبانیتش اهمیتی نمی دهد، میانجی گری مادر (پدر) سودی ندارد و بچه همچنان کینه خود را از برادر یا خواهرش در دل نگاه می دارد تا در یک فرصت مناسب تلافی آن را سر او دربیاورد.
خودتان هم از اینکه در وجود کودکتان احساس خشم را می یابید نگران نشوید. خشم هم یک احساس طبیعی و قابل انتظار از کودک است، درست به همان اندازه که مهر و محبت را از او انتظار داریم.
رشد قوای ذهنی کودک و از جمله حافظه او کمک می کند گذشته ها را هم به خاطر بسپارد باعث می شود کودک اگر رفتار کسی را نپسندد یا مرادش برآورده نشود خشم بگیرد. این احساس هم مثل سایر احساسات کودک کم کم تحت کنترل او در می آید اما در سنین خردسالی معمولاً کودک کنترل زیادی بر آن ندارد.
از این جهت اگر بخواهید به کودک فشار بیاورید تا این احساس را در خود بکشد، او فقط یاد می گیرد آن را پنهان کند، اما از بروز آن به شکلی دیگر و در جایی دیگر نمی تواند مانع شود. از این رو بهتر است برای جلوگیری از ایجاد هر گونه تشویشی در کودک به او بفهمانیم که احساس خصومت چیز بدی نیست و او به علت احساس خصومت بچه بدی نیست حتی بد نیست کودکان خود را از این موضوع آگاه کنیم که ما هم احساسات تلخ و سرکشی داریم ولی کنترلشان می کنیم.
بنابراین در هنگام میانجی گری همیشه به کودک خود بفهمانید که احساسات او را درک می کنید و او را از این بابت که عصبانی شده سرزنش نمی کنید اما در ضمن اجازه نمی دهید خواهر یا برادرش را کتک بزند. با این روش بچه ها یاد می گیرند برای حل اختلافات خود روشهای مسالمت آمیزی پیدا کنند و در عین حال که یک کودک از کتک خوردن مصون می ماند، کودک دیگر هم از عذاب وجدان و احساس گناه که بعد از هر عمل ناپسندی گریبانگیر کودکان می شود خلاصی می یابد.(6)
6* در صورتی که محیط خانواده دور از اختلافات و دعوا و مرافعه های مداوم باشد و روابط موجود بین پدر و مادر بر اصول و مبانی محبّت و صمیمیت مبتنی باشد و والدین در تربیت فرزندان خود توافق نظر داشته باشند و پدر و مادر بدون اعمال تبعیض به تعلیم فرزندان اقدام نمایند و روح صمیمیت و یگانگی در خانواده حکمفرمایی کند، اطمینان داشته باشید که بچه ها با هم دعوا نمی کنند.(7)
7* فرزندانتان را بدون کتک تربیت کنید تا آنها هم، در مشاجرات خشونت و تنبیه را به کار نبرند.
8* والدین باید به بچه ها اجازه بدهند به تنهایی مشکلاتشان را حل کنند و نباید همیشه در مشاجره بچه ها دخالت کنند. مشاجره بین خواهران و برادران یک چیز طبیعی است و بدین ترتیب آنها رفتارهای اجتماعی را می آموزند. آنها یاد می گیرند گاهی باید گذشت کنند و گاهی پافشاری و بعضی وقتها هم، با هم صلح می کنند؛ مطمئنا اگر به توافق نرسند خودشان سراغ والدین می آیند.(8)
9* والدین بهتر است عوارض و عواقب نزاع را برای کودک بازگو نمایند و به او یادآوری کنند برای حل تعارضات و مشکلات با دیگران راه حلهای دیگری به غیر از نزاع وجود دارد.
10* اگر والدین کوشش میزان احساس عزت نفس کودک را افزایش بدهند، میزان نزاع وی با سایر کودکان کاهش معنی داری پیدا می کند.
11* تماشای برخی از فیلمها و برنامه های تلویزیونی احتمال دارد منجر به بالا رفتن میزان نزاع کودکان با یکدیگر شود. لذا بهتر است والدین اجازه تماشای چنین برنامه هایی را به کودکان ندهند و یا در صورت اجازه دادن به تماشای اینگونه برنامه ها به کودکان خود یادآوری کنند که در جهان واقعیت از طریق نزاع کردن نمی توان به اهداف خود رسید.(9)
12* ممکن است کودکان از لحاظ سنی تفاوت زیادی با یکدیگر داشته باشند و یا علایق آنها چنان مختلف باشد که به سختی بتوانند با یکدیگر کنار بیایند. مثلاً فرزند بزرگتر با ذوق و شوق مشغول ساختمان و بناسازی است اما فرزند کوچکتر در سنی است که با لذت به تخریب می پردازد. شاید بتوان گفت: «موقعی که تو هم سن او بودی، همین کارها را می کردی. من فکر می کنم برادر کوچک تو قصد آزار تو را ندارد. فکر می کنم بهتر است او نیم ساعت در راهرو بازی کند تا تو بتوانی در آرامش ساختمانت را بسازی. پس از آن هر دوی شما می توانید با قطارهای چوبی بازی کنید، تو چه فکر می کنی؟»
علل و عوامل مختلفی در دعواهای فرزندان دخالت دارد، در این مقاله سعی شده است این علل و عوامل ریشه یابی و سپس راه حلهای مناسب جهت پایان دادن به دعوای کودکان ارائه شده است.
با وجود تمام کوششهای والدین برای ایجاد یک محیط آرام و باصفا، باز خواهران و برادران از دست همدیگر عصبانی می شوند و با هم دعوا می کنند و بعد هم گله هایشان را پیش والدین می آورند و از آنها می خواهند که قضاوت کنند.
گاه بگومگوهای بچه ها به حدی تکرار می شود که طاقت مادر و پدر را لبریز می کند. در چنین مواقعی توجه داشته باشید که اختلافات بین بچه ها کاملاً طبیعی و در همه خانواده ها هست و گذشته از آن، حل مخالفتهای آشکار شده به مراتب آسان تر از رفع اختلافاتی است که پنهان باقی می ماند و بعدها به شکل دیگری بروز می کند،(1)کودکان سعی می کنند از طریق مشاجره محدوده شخصی خود را شناخته و از آن دفاع کنند. از چنین دیدگاهی نه تنها جدالهای رقابت آمیز بین کودکان معنی دار است، بلکه ضروری نیز هست. کوچولوهای ستیزه جو باید یاد بگیرند که از خود دفاع کرده، خواسته های خود را پیش ببرند، حتی اگر مجبور به تحمل ضربه یا درد باشند.
انسانی که می خواهد در آینده بر روی پاهای خود بایستد و بدون مقاومت زیر چرخها له نشود، می خواهد نیرویی داشته باشد که بتواند آنچه را که منفی است پس زده، هر آنچه را که مثبت است جذب کند، نیاز به جنگجویی در زمان کودکی و سالهای پرتمرین جدال میان خواهران و برادران دارد.
کودکان باید همزمان یاد بگیرند که هر تضادی نباید منجر به جدال شود و عقاید متفاوت می توانند در کنار یکدیگر قرار بگیرند. باید بیاموزند که مصالحه و یافتن راه حل مشترک ممکن است و احترام متقابل امری است ضروری. والدین توجه داشته باشند که قوانین رفتاری مابین انسانها ذاتی نیست، بلکه باید مانند خواندن و نوشتن آموخته شود.(2)
لذا بر والدین است که در فرصتهای مناسب قوانین و مقررات اجتماعی و رعایت حقوق دیگران و دفاع از حق خود را به کودکانشان یاد دهند.
علل دعواهای خواهران و برادران
عوامل مختلفی در دعواهای فرزندان دخالت دارد که عبارتند از:
الف) تبعیض و عدم رعایت عدالت بین فرزندان
پروفسور روان درمانی هورست پتری می گوید: به تجربه ثابت شده که عدالت بین خواهران و برادران نقش مهمی در هماهنگی و انسجام روابط خانوادگی دارد.
وی در کتابی که تحت عنوان «نزاع و عشق خواهران و برادران» نوشته داستانهای قدیمی و تاریخی خانوادگی را بررسی کرده است، خصوصا اختلافات خواهران و برادران را. بعضی از روان شناسان معتقدند که کلاً با به دنیا آمدن فرزند دوم در حقیقت تاج از سر کودک اول برداشته می شود و حسادت و کینه کودک شروع می شود. در حالی که پروفسور پتری معتقد است بین خواهر و برادر محبتی وجود دارد که اگر تبعیضها و دخالتهای والدین نباشد هرگز به مشاجره و زد و خورد جدی منتهی نمی شود. اکثر ما تجربه کرده ایم که در مشاجرات غالبا، فرزند ضعیف تر به والدین پناه می برد و معمولاً آنها طرف ضعیف تر را می گیرند و همین باعث عصبانیت فرزند دیگر می شود و به مشاجره آنها دامن می زند، در این هنگام در فرزند قوی تر احساس خشم و عصبانیت شکل می گیرد (ممکن است حتی ابراز نشود). ظاهرا سکوت برقرار می شود ولی مطمئنا در نوبت بعدی او جبران خواهد کرد. یعنی این مشاجرات با دخالت والدین مرتب تکرار خواهد شد.(3)
پیامبر گرامی اسلام می فرماید: میان فرزندان خود عدالت و مساوات را رعایت نمایید، چنانکه دوست می دارید میان شما در احسان و لطف و محبت رعایت مساوات شود.
ب) عدم توجه والدین به تفاوتهای فردی
به رخ کشیدن مزیت و محاسن یکی از فرزندان به دیگری و عدم رعایت تفاوتهای فردی نیز، احساسات آنان را تحریک و جریحه دار می نماید و درگیریها را به وجود می آورد. قصه حضرت یوسف که در قرآن کریم به تفصیل آمده نمونه روشن و آشکاری است بر اینکه اگر فرزندی به خاطر مزیت و صفت خوبی که دارد توجه بیشتری به وی مبذول گردد آتش حسد فرزندان دیگر برانگیخته خواهد شد و چه بسا فاجعه ای دردناک را به دنبال خواهد آورد.
در روایتی آمده است که امام باقر(ع) می فرمود: به بعضی از فرزندانم محبت و نوازش بیشتر از آنچه استحقاق دارند می کنم به خاطر اینکه ضرری به فرزند دیگرم وارد نسازد همان طور که برادران یوسف نسبت به او حسد بردند و او را در چاه انداختند.
عکس العمل های والدین در قبال دعوای فرزندان
عکس العمل نوع اول:
بعضی از والدین صدای دعوا و فریاد را می شنوند اما اصلاً دخالت نمی کنند. آنها فکر می کنند بچه ها یکدیگر را ادب خواهند کرد و معتقدند آنها باید یاد بگیرند با یکدیگر کنار بیایند.
این گروه از والدین وانمود می کنند که اصلاً چیزی ندیده اند و نشنیده اند. پس از مدتی واقعا هم همه چیز آرام می شود. ممکن است هر دو بالاخره توافق کرده، دوباره با هم سازش پیدا کنند و موضوع مشاجره را فراموش کنند. اما این امکان هم وجود دارد که فرد بزرگتر، قوی تر یا زرنگ تر حرفش را به کرسی بنشاند و حق فرد ضعیف تر، آرام تر، یا کوچکتر را کف دستش گذاشته باشد! در این مورد فرد قوی تر اعمال نفوذ کرده و موفق شده است. اگر این واقعه به امری دایمی تبدیل شود به تدریج فرد قوی تر سلطه جویی خود را امری طبیعی به حساب خواهد آورد. او نخواهد آموخت که باید بحق ضعیف ترها نیز احترام گذاشت. احتمالاً نخواهد توانست عقیده دیگران را بپذیرد.
برعکس کودکی که سر تسلیم فرود آورده، تجربه می کند که قادر نیست از خواسته های به حق خود دفاع کند و انسان می تواند به حق کشی از ضعیف ترها به هدف خود برسد.
او ممکن است همیشه بدون مقاومت تسلیم شده و فردی ترسو و کم جرأت بار بیاید. در این گونه مواقع اگرچه ظاهرا بین کودکان آرامش برقرار شده است اما مشکل آنها در حقیقت رفع نشده است.
عکس العمل نوع دوم:
مادر سراسیمه وارد اتاق کودکان می شود. در یک نگاه می بیند که کتاب جدید پاره شده و روی بدن کودک کوچکتر لکه کبودی دیده می شود.
در این حالت طبیعتا از فرزند کوچکتر جانبداری می کند و گناه را به گردن فرزند
بزرگتر می اندازد، او را سرزنش می کند و چند ضربه به پشت او می زند. شاید مادر از اینکه خشم و عصبانیت خود را بروز داده است، احساس بهتری داشته باشد. او به طور مشخص در مشاجره دو کودک مداخله کرده است، ولی خصومت موجود بین آن دو نه تنها ملایم تر نشده بلکه شدیدتر نیز گردیده است!
فرزند بزرگتر احساس می کند که تحقیر شده و به ناحق با او رفتار شده است. اگرچه مادر از او قوی تر است، ولی او هم از فرزند کوچکتر قوی تر است! او بالاخره فرصتی خواهد یافت که این موضوع را بر سر برادر کوچکتر تلافی کند! زیرا او دعوا را شروع کرده بود و با فریاد کشیدن، مادر را باخبر ساخته بود بنابراین او مقصر است. کودک کوچکتر برعکس احساس خواهد کرد که اگرچه از برادر بزرگتر ضعیف تر است، ولی هر بار که چیزی مطابق میلش نیست می تواند فریاد بزند و مادر را به کمک بطلبد تا برادر بزرگتر را تنبیه کند! او از گریه به عنوان اسلحه ای استفاده خواهد کرد تا بر اطرافیان خود تسلط پیدا کند. او از این طریق با موفقیت، مادر و برادر را در مقابل هم قرار می دهد، در حالی که نخواهد آموخت که آزار و تنبیه فرد قوی تر مجازاتی نیز به دنبال خواهد داشت. در این حالت دخالت مادر، کودکان را به یکدیگر نزدیک نکرده است، بلکه آنها را از هم دور ساخته است. اگر غالبا چنین
شرایطی تکرار شود، کودکان نسبت به یکدیگر بی رغبت شده، به سختی می توانند با هم بازی کنند، کار مشترکی انجام دهند و به طور کلی در کنار هم قرار بگیرند. در این میان رابطه مابین برادر و خواهر و همچنین رابطه آنها با والدین هر روز تیره تر خواهد شد.
عکس العمل نوع سوم:
مادر به طرف اتاق بچه ها می رود و فریاد می کشد: «دیگر حوصله ام از مشاجره دایم شما سررفته. دیگر حاضر نیستم شاهد آن باشم. بس کنید، امروز ظهر به هیچ کدامتان بستنی نخواهم داد و اجازه تلویزیون تماشا کردن هم ندارید. آن وقت می فهمید که نباید با هم دعوا کنید.»
درِ اتاق بسته می شود، کودکان واقعا جا خورده اند، اما مشکل آنها حل نشده است. هر یک از آنها خود را محق و دیگری را مقصر می داند. «تقصیر توست که به من بستنی نمی دهند! به خاطر حماقت توست که من نمی توانم تلویزیون تماشا کنم!» و دوباره جدال دیگری شروع می شود. تصمیمی که مادر گرفته در واقع مشاجره جدیدی را پایه ریزی کرده و بر مشکل آنان افزوده است.
عکس العمل نوع چهارم:
مادر به اتاق کودکان می رود و سؤال می کند: «چرا دوباره شروع به دعوا کرده اید؟ دیگر بس است! با هم سازش کنید.» او اگرچه عدم رضایت خود را ابراز داشته است، اما برای حل مشکل قدمی برنداشته است. پس از چند دقیقه جدال از سر گرفته می شود. این بازی آنقدر ادامه پیدا می کند تا بالاخره صبر و تحمل مادر به سر می آید و عصبانی می شود در این حالت است که تصمیمات مادر جنبه تربیتی و منطقی نخواهد داشت و به عکس رفتار مادر اثر سوء تربیتی بر فرزندان خواهد گذاشت.